چهره هاسلبریتی آمریکای شمالیمصاحبه

مصاحبه با میا سنت جان: بوکسور قهرمانی که سختی کشیده است

میا سنت جان در خانواده ای بدسرپرست و الکلی بزرگ شد. او با اراده راسخش علیرغم مشکلات روانی ، به یک بوکسور قهرمان جهان تبدیل شد. جولیان، پسر میا، پس از یک مبارزه طولانی با اسکیزوفرنی و اعتیاد، در سال 2014 با خودکشی درگذشت. دختر او هم با بیماری روانی دست و پنجه نرم می کند و همسر سابقش کریستوف سنت جان اخیراً بر اثر بیماری قلبی مرتبط با اعتیاد به الکل درگذشت. میا با مجله Your Teen به گفتگو نشست تا داستانش را به اشتراک بگذارد و در مورد تجربه اش با خودکشی و بیماری روانی صحبت کند.

س: در گذشته گفته بودید که در 3 یا 4 سالگی احساس متفاوتی داشتید. منظور شما از آن چیست؟

سنت جان: به پدر و مادرم گفتم که میخام از اینجا برم, چون اینا خانواده واقعی من نیستند. هیچ وقت در خانه ام احساس راحتی نمی کردم. بچه‌هایی که در خانه‌های الکلی بزرگ شده‌اند، می‌فهمند چی می‌گم. شما همیشه احساس متفاوتی دارید، به خصوص در کنار بچه های دیگر.

س: بزرگ شدن در محیط اعتیاد چه تأثیری بر انتخاب های شما در دوران نوجوانی داشت؟

سنت جان: همه جا مشروبات الکلی بود، و من تست کردن مشروب را در حدود 10، 11، 12  سالگی شروع کردم. من در 13 سالگی ماری جوانا می کشیدم و به طور منظم مشروب می خوردم.

س: آیا بزرگسالان زندگی شما می دانستند که چه اتفاقی برای شما می افتد؟

سنت جان: من مادرم را با تمام وجودم دوست داشتم. اما فکر نمی‌کنم هرگز کنارش واقعاً احساس امنیت کرده باشم. چگونه می توانم روی مادرم حساب باز کنم که از من در برابر پدرم محافظت کند در حالی که خودش قربانی بود؟

س: چه چیزی به شما مقاومت لازم را داد تا از وضعیتت خارج شوید و آینده ای متفاوت برای خودت رقم بزنی؟

سنت جان: از زمانی که کوچک بودم همیشه می دانستم که قراره کار بزرگی انجام دهم، علیرغم اینکه همه به من می گفتند من یه آشغالم . هر چی بیشتر به من می‌گفتند من چیزی نمی‌شم، بیشتر انگیزه می گرفتم . من فیلم راکی ​​را در سال 1979 تماشا کردم و رویاهایم را دیدم که از راه تونل، از طناب ها، به داخل باران قدم می زنم و دستانم را به عنوان یک قهرمان بالا می برم. و من سالها آن را تصور کردم.

س: پس آیا تماشای راکی ​​همان چیزی بود که شما را به بوکس سوق داد؟

سنت جان: نه، پدر من یک مهندس هسته ای بود، اما او شیفته هنرهای رزمی بود. من مسابقات را از سنین جوانی شروع کردم و به المپیک سیدنی امید داشتم، اما فکر نمی کردم که  یک زن بتونه بوکسور بشه ,در دهه 90، وقتی کریستی مارتین را در حال بوکس دیدم،  گفتم: «وای، یک لحظه صبر کن. رویای من می تواند محقق شود.»

س: می توانید کمی در مورد پسرتان، جولیان به من بگویید؟

سنت جان: او زیباترین کسی بود که من می شناختم. پسرم بامزه بود. می توانست هر سازی را بنوازد و هنرمند بود. او استعداد زیادی داشت و بچه مهربانی بود. از افسردگی  رنج می برد و در 13 سالگی به مواد مخدر روی آورد. او مدام در حال رفت و آمد  بین زندان و بیمارستان بود . و اینطور زندگی می کردم، هر روز سر سوزن بودم.

س: امروز به والدینی که بچه‌هایی دارند که نمی‌دانند چگونه با آن‌ها کنار بیایند، در حال مبارزه هستند، چه می‌گویید؟

چیزی که به والدین می گویم همان چیزیه که مادرم همیشه به من می گفت. خودت را آموزش بده در مورد کارهایی که می توانید انجام دهید اگر فرزند شما افسرده است، اگر صداها را می شنود، اگر گوشه گیره می توانید انجام دهید. خودتان را آموزش دهید و تحقیق کنید زیرا دانش قدرت است.

س:  شما در زندگی مصیبت های زیادی کشیدی ، اما هنوز هم خوش بین و امیدوار به نظر می رسی. و حالا از تجربیات زندگیت برای جمع آوری پول و آگاهی برای سلامت روان، اعتیاد، بی خانمانی و فقر از طریق بنیاد میا سنت جان استفاده می کنید. می توانید کمی در مورد آن به من بگویید؟

سنت جان: من می خواهم تا آنجا که می توانم عشق و محبت را بین همه مردم پخش کنم ، زیرا همه ما موجودات معنوی در این مسیر هستیم و همه باید در این مسیر به یکدیگر کمک کنیم. و این همان کاریه که من به انجام آن ادامه خواهم داد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا